ببار ای برف
پنجشنبه, ۱۰ دی ۱۳۹۴، ۱۰:۰۹ ب.ظ
منتظرم...
از اولین سوز منتظرم...
نگذاشتم زغال های باربیکیو را تمیز کنند
خیلی وقت است آن هویج گوشه باغچه را نشان کردم
دستکش هایم آماده سقوط آزاد میان برف های سفیدند
کاش برف ببارد , انقدر که کفاف یک شکم گنده را بدهد
ببارد و من آدمک برفی ام را بسازم ,آدمکی چاق و شکم گنده , با دماغی دراز و نارنجی , چشمانی سیاه و بی قاعده , آدمکی بسازم خوشحال و بی اطلاع
که دست هیچ جراحی دماغ بی قواره اش را هدف نرود
بی غم خیره شود به رو به رو
دو روز بیاید بخندد و برود
کاش برف ببارد...
۹۴/۱۰/۱۰