از وقتی که قرار نیست دستم دور شکم
هیچ پاندای بامزه ای گرد شه
دستم و خالی از کادو های بامبویی
کوالا میبینم
خستگیم و بدون تنبل در میکنم
و روز برفیم بدون شیطنت قطبی سَر
میکنم
میشینم و به تو فکر میکنم پِنی
که دستت و دراز کردی سمتم تا با هم
بریم
انقدر بریم
انقدر بریم ...