دکه آکو

سیمرغ کوه قاف رسیدن گرفت باز/مرغ دلم ز سینه پریدن گرفت باز (مولانا)

دکه آکو

سیمرغ کوه قاف رسیدن گرفت باز/مرغ دلم ز سینه پریدن گرفت باز (مولانا)

دکه آکو

دکه ای بالای کوه پشت افق
دکه ای چوبین ،سیمرغ دکه چی
اندکی باران, سروی سبز,گلی اهلی در همسایگی
هور بانو در حال طلوع
همه حاظر همه ناظر ,دوستی دست شماست

*سیمرغ یکی از معانی اسم ساینا است
*آکو به معنای قله کوه است

آخرین مطالب
پربیننده ترین مطالب

ندارد

دوشنبه, ۵ آبان ۱۳۹۹، ۰۴:۳۱ ق.ظ

من همیشه منتظرم‌ 

هیچ وقت قرار نیست به مرحله پذیرش برسم 

خیلی سخته که بگم دیگه انگیره ای ندارم

کاش یکی بود ..

کاش یکی بود ...

کااش یکی بود ...

۱ نظر ۰۵ آبان ۹۹ ، ۰۴:۳۱
ساینا

.‌‌

سه شنبه, ۱۷ دی ۱۳۹۸، ۱۲:۱۷ ق.ظ

 من هیچ وقت ادم روزانه نویسی نبودم، نخواستم چیزایی که ذهنم هر روز و هر روز سعی در فراموشیش داره رو به زور نگه دارم

من حتی ادم با جزییات حرف زدن برا مخاطبای بیشتر از یه نفرم نیستم

من عادت دارم که اتفاقات خوب و بد و دائم و دائم تو ذهنم مرور کنم تا دستم به ادم‌ امنم برسه، همه چیز و بهش بگم اون وقته که با خیالت راحت میتونیم فراموشش کنیم 

اون روزی که مخاطب جمله "از تو باید به عنوان بخش نرم افزاری سازمانای سری استفاده کرد" قرار گرفتم تو دلم کلی ذوق کردم ولی الان میفهمم که حافظه خوب برای جزییات بی ارزش واقعا یه نفرینه

روزی که مطلب ۶۰ و نوشتم داشتم برا اتفاقای گذشته غصه میخوردم

الان که اینو مینویسم دارم برا اتفاقای اینده غصه میخورم 

با این تشابه که موضوع جفتشون یکیه 

اینم باشه به حساب پیشرفت من تو این سالا 

 

+ بعدا نوشت: اون غصه اینده تبدیل شد به غصه گذشته .

۱۷ دی ۹۸ ، ۰۰:۱۷
ساینا

۶۴

سه شنبه, ۵ تیر ۱۳۹۷، ۱۱:۵۷ ب.ظ

و حسرت بعضی چیزا تا ته هستی و نیستی روی تک تک سلولای دلت میمونه...

۰۵ تیر ۹۷ ، ۲۳:۵۷
ساینا

۶۳

چهارشنبه, ۲۳ اسفند ۱۳۹۶، ۰۱:۰۹ ق.ظ

سوری ترین چهارشنبه سوری که گذشت !

عکس :  من

پ ن : باشد که بمانیم 

۳ نظر ۲۳ اسفند ۹۶ ، ۰۱:۰۹
ساینا

زمستانی تر

دوشنبه, ۲۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۲۶ ب.ظ

دلش گرم و تنش سرد است 

زمستانی خوش اهنگ است ..


+در گذر فصل ها


۳۷ نظر ۲۵ بهمن ۹۵ ، ۱۵:۲۶
ساینا

..۶۰..

جمعه, ۱۵ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۰۱ ق.ظ

یه احساسایی هست که مثل بغض وسط خنده میمونه بی دلیلِ بی دلیل , از قلبت شروع میشه و میرسه به گلوت حلقه دستش و تنگ تر و تنگ تر میکنه راه چشمت و گم میکنه  , چمباتمه میزنه رو گلوت , نفست بند میاد 

ولی لعنتی بند اومدنی هم نیست


+ فقط مینویسم که بمونه 

که بموونه ...

۶۶ نظر ۱۵ بهمن ۹۵ ، ۰۳:۰۱
ساینا

..۵۸..

يكشنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۵، ۱۱:۱۳ ب.ظ

خواستم از تو بگویم 

حرفم به درازا نکشید ..!

۱۹ نظر ۰۳ بهمن ۹۵ ، ۲۳:۱۳
ساینا

غول سبز مرحله اخر

سه شنبه, ۲۸ دی ۱۳۹۵، ۰۸:۲۳ ب.ظ

زل زده به دیوار ,  اروم میرم کنارش میشینم

بدون اینکه برگرده نگام کنه میگه ادما غیر قابل پیش بینی شدن , نمیشه شناختشون

میگم قدیما میشد , از تو فیلما یاد گرفته بودم 

به ساکت زل زدنش ادامه میده ..

میگم میدونی اسون ترین تبدیل به واقعیت بود , اخه نمیشد صبح کوله ات و اماده کنی , دوچرخه ات و برداری و بری وسط جنگل و با سنجابا بلوط بازی کنی که ..

ولی میشد رو صندلی اتوبوس خیره بشی به ادما و جای تک تکشون زندگی کنی و فکر کنی 

بعده ها وسط تصویر سازی تعریفا بد جور بدردم خورد این بازی

شده بودم پیر پیشگوی مدرسه , راه کار دادنام طرفدار پیدا کرده بود  

چند وقت بعدش که بازی و پیشرفته تر کردم دنبال سوژه تو حرفای داداشم بودم اخه میدونی که این پسرا چقدر ادمای نگو این , شد پروژه بلند مدت 

میخندم

برمیگرده نگام میکنه میگه خب؟

میگم به جمالت , اخم میکنه این بار

ادامه میدم :چند وقتی طول کشید تا جالب ترین و صد البته پر گو ترین تعریف ها رو شخصیت سازی کنم و فکر کنم و حدس بزنم , یه روز درومدم بهش گفتم به نظرت طرف فلان منظور و نداره , خندید بهم  , که خل شدی 

ولی چند روز بعدش گفت دست مریزاد دختر خوشم اومد ندیده و نشناخته خوب فهمیدی 

حالا هم که رسیدم به غول سبز بازی بچگی هام ربع ساعت دارم فکر میکنم که دلم قیفی توت فرنگی میخواد یا شکلاتی ...

این بار نگام میکنه و بلند میزنه زیر خنده , میگه نه دیگه مطمئن شدم خلی 


۱۹ نظر ۲۸ دی ۹۵ ، ۲۰:۲۳
ساینا

۹۲-۹۵

دوشنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۵، ۰۲:۱۶ ق.ظ

کاش بدانید که ساینای بالفعل امروز را چقدر مدیون ان سه سالِ غیره منتظره کذایی ام

  

!به خاطرم بمان , به همین کم رنگی 

۲۹ آذر ۹۵ ، ۰۲:۱۶
ساینا

…!

يكشنبه, ۲۸ آذر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۹ ق.ظ

کاش از این کوچه بن بست

برم راه به جایی

که در آن جوی نباشد 

گذر عمر نباشد ..


پ ن :کاش پایان زندگی ام زده شود the end


۲۶ نظر ۲۸ آذر ۹۵ ، ۰۰:۳۹
ساینا